در باره جناب استاد محمدرضا سرشار
جناب آقای سرشار را از سال 64 جلسات مداوم قصه حوزه هنری می شناسم .آن سالها ، شناخت من از ایشان با همکاری با برنامه قصه ظهر جمعه روزافزونتر شد . قصه هایی که سالها برای قصه ظهر جمعه می نوشتم ، و ایشان پیش از اجرای قصه ، متن را ویرایش می کردند . و من اغلب با شنیدن قصه هنگام پخش ، می دیدم که چطور نوشته ها ، شسته رفته تر و پاکیزه تر می شدند . و همین لذت شنیدن قصه را در نظرم صد چندان می ساخت . بعدها ، وقتی نقد و نظرهای ایشان را روی نوشته های پیش از چاپ آثارم می دیدم ، شخصیت ایشان ، بیش از پیش در نظرم دوست داشتنی تر آمد . هر چه بود عدل و انصاف بود ، در کنار دقت نظر بی نظیر . ضعفها را در کنار قوتها می دیدند و معایب را در کنار محاسن ، و این در زمانه ای که همه در بیابان بخل و حسد و بدبینی راه گم کرده بودند و از بیراهه می گفتند ، نعمتی بود . در باره جناب آقای سرشار ، حرف و حدیث هایی که گفته و شنیده می شد ، بسیار است . در تمام این سالها این حقیر، خیلی حرفهای ناصواب از کسانی که انتظاری هم از ایشان نمی رفت ، شنیدم . اما خود شخصا ، معتقدم گوهر وجود آقای سرشار ، شریف تر از آن است که با بدگویی و گزافه گویی این و آن ، خدشه ای بدان وارد شود . همیشه عده ای هستند حضور پرقوت یک معاصر را برنمی تابند . چنین می پندارند، با تخریب او خود بر سکویی بالاتر می نشینند . بزرگی خود را در خواری دیگری می بینند . غافل از آنکه جدای از همه این حرفها و لحاظ ارزشهای اخلاقی ، این رفتار با سیره یک قرد هنرمند و ادیب مسلمان منافات دارد . چه بسا ادامه این رویة غلط در زندگی ادبی ، در آینده ای نزدیک ، دامنگیر خود او نیز بشود . آن وقت دیگر گله داشتن از زمانه ، خود تفسیری روشن از دنائت است .
آقای سرشار واجد بسیاری از خصلت های نیکوی حق گویی و پرهیز از مسامحه و سازشکاری بوده و است . و این روشن است که به مذاق خیلیها خوش نیاید . فروتنی و خضوع ایشان در مقابل افراد مختلف بسیار است . بی هیچ توقعی و بی هیچ چشمداشتی . آن هم در روزگاری که خیلی هایی که در مراتب بسیار پایین تری از ایشان قرار دارند ، حتی پاسخ سلامتان را هم به سختی از زیر زبانشان می شنوید . می خواهم بگویم آقای سرشار بزرگی را خودشان بدست آورده اند . وامدار کسی نیستند . این در حالی است که خیلی ها اگر کوجکترین قدمی در حق شما بردارند ، سالها چشم انتظار تعریف و تمجیدی از سوی شما باقی می مانند . و اگر نتیجه ای که بدنبالش هستند ، عایدشان نشود ، دگربار لطف خود را از شما دریغ خواهند کرد و حتی تلاش می کنند شما را از یاد ببرند . و اما آقای سرشار لطف و محبت شان نسبت به اطرافیان و اهالی قلم همیشه سرشار بوده است . بی هیچ انتظار و چشمداشتی ! و این خصلت بزرگان است .
در باره جناب استاد محمدرضا سرشار
جناب آقای سرشار را از سال 64 جلسات مداوم قصه حوزه هنری می شناسم .آن سالها ، شناخت من از ایشان با همکاری با برنامه قصه ظهر جمعه روزافزونتر شد . قصه هایی که سالها برای قصه ظهر جمعه می نوشتم ، و ایشان پیش از اجرای قصه ، متن را ویرایش می کردند . و من اغلب با شنیدن قصه هنگام پخش ، می دیدم که چطور نوشته ها ، شسته رفته تر و پاکیزه تر می شدند . و همین لذت شنیدن قصه را در نظرم صد چندان می ساخت . بعدها ، وقتی نقد و نظرهای ایشان را روی نوشته های پیش از چاپ آثارم می دیدم ، شخصیت ایشان ، بیش از پیش در نظرم دوست داشتنی تر آمد . هر چه بود عدل و انصاف بود ، در کنار دقت نظر بی نظیر . ضعفها را در کنار قوتها می دیدند و معایب را در کنار محاسن ، و این در زمانه ای که همه در بیابان بخل و حسد و بدبینی راه گم کرده بودند و از بیراهه می گفتند ، نعمتی بود . در باره جناب آقای سرشار ، حرف و حدیث هایی که گفته و شنیده می شد ، بسیار است . در تمام این سالها این حقیر، خیلی حرفهای ناصواب از کسانی که انتظاری هم از ایشان نمی رفت ، شنیدم . اما خود شخصا ، معتقدم گوهر وجود آقای سرشار ، شریف تر از آن است که با بدگویی و گزافه گویی این و آن ، خدشه ای بدان وارد شود . همیشه عده ای هستند حضور پرقوت یک معاصر را برنمی تابند . چنین می پندارند، با تخریب او خود بر سکویی بالاتر می نشینند . بزرگی خود را در خواری دیگری می بینند . غافل از آنکه جدای از همه این حرفها و لحاظ ارزشهای اخلاقی ، این رفتار با سیره یک قرد هنرمند و ادیب مسلمان منافات دارد . چه بسا ادامه این رویة غلط در زندگی ادبی ، در آینده ای نزدیک ، دامنگیر خود او نیز بشود . آن وقت دیگر گله داشتن از زمانه ، خود تفسیری روشن از دنائت است .
آقای سرشار واجد بسیاری از خصلت های نیکوی حق گویی و پرهیز از مسامحه و سازشکاری بوده و است . و این روشن است که به مذاق خیلیها خوش نیاید . فروتنی و خضوع ایشان در مقابل افراد مختلف بسیار است . بی هیچ توقعی و بی هیچ چشمداشتی . آن هم در روزگاری که خیلی هایی که در مراتب بسیار پایین تری از ایشان قرار دارند ، حتی پاسخ سلامتان را هم به سختی از زیر زبانشان می شنوید . می خواهم بگویم آقای سرشار بزرگی را خودشان بدست آورده اند . وامدار کسی نیستند . این در حالی است که خیلی ها اگر کوجکترین قدمی در حق شما بردارند ، سالها چشم انتظار تعریف و تمجیدی از سوی شما باقی می مانند . و اگر نتیجه ای که بدنبالش هستند ، عایدشان نشود ، دگربار لطف خود را از شما دریغ خواهند کرد و حتی تلاش می کنند شما را از یاد ببرند . این در حالی است که آقای سرشار لطف و محبت شان نسبت به اطرافیان و اهالی قلم همیشه سرشار بوده است . بی هیچ انتظار و چشمداشتی ! و این خصلت بزرگان است .
به هر تقدیر بر اهل فن پوشیده نیست که آقای سرشار نقش به سزایی در وادی تألیف ، پژوهش و نقد ادبیات داستانی این مرز و بوم داشته اند . از این روی ، ایشان بر گردن بسیاری از نویسندگان معاصر ، از جمله بنده ، حق استادی دارند . و سزاوار است که این منزلت شایسته را به نیکی پاس بداریم.
سفر به غرب ،همراه رئیس جمهور (قسمت ششم)
سفر به غرب (قسمت پنجم)
آسان طلبی آفت است
سفر آن پژوهشگر چهره نگار
نغمه ساز
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :13817
گوهر اول(داستان)
در باره آثارم :
آهوی آدم(داستان)
آن سیب طاقت از دست داده بود
یادداشت روز
سفرنامه